اولین رستوران رفتن با عشقم
عزیزم دیروز عصر اول با شما و بابایی رفتیم پارک و شما خیلی دختر خوبی بودی و توی گالسکه ات اروم و زیبا همه جا رو نگاه میکردی و کم کم خوابت برد و بعد رفتیم رستوران و شما اونجا از خواب بیدار شدی و می می خوردی و اصلا من و بابایی رو اذیت نکردی و حسابی به ما خوش گذشت.....